نگاه کوهستان



بی صبرانه منتظرم بشه با نرم افزار مهاجرت بیان کل آرشیومو از بلاگ اسکای بردارم با خودم بیارم
تاااااااااازه میشه وبلاگ قبلیمم از پرشین بیارم 
اینجا چقدرررررررررر امکاناتش خوبهینی دیدن داشتما
کاش زودتر ما رو از توهم در میاورد بلاگ اسکای

خانوم ابریشمی میخواد یه سری داستان بنویسه و یه دفترم بهش اختصاص بده اسمشم بذاره داستان های کوتاه خانوم ابریشمی از شما چه پنهون، استعدادشم داره بیصبرانه منتظرم این کارو بکنه و به منم اجازه بده بخونمشون خودشم از اسمی که براش انتخاب کردم خوشش اومده:)

برای کشف دلیل انتخاب اسم ایشون

اینجا کلیک کنید


الان فقط جا خوردم همین.

مریم جان از یه مسیر دیگه رفتم لینک آموزششو میذارم برات

ایناهاش

بعدم وتی این مدل پستا رو ویرایش میکنم میتونم امکانات جدیدی ببینم که به طور معمول نیست یکیش شکلکه!!

بیان جان چقدر تو کشف کردنی داری آخه
 


heartsmileysadwinklaughfrowncheekyblushsurpriseindecisionangryangelcoolcooldevilcryingenlightenednoyesbroken heartkissmail

فقط همینا رو داشت

شما هم ازش خبر داشتین؟؟؟؟

چرا به من نگفته بودین؟
 

 


دیروز مامانم برگشتheart

یه جوری رفتم اسقبالش که خواهر زاده جان میگفت خاله چند وقته مامانتو ندیدی؟

گفتم دو هفتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

گفت دو هفته؟ گفتم نه! عزیزم دقت نکردی دو هفتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه


تو چه میدانی غریبه از دردهایم؟

تو چه میدانی از گاه و بیگاه و ناگاه شکستنهایی که چشیدم

از تنهایی هایی که سر کردم و خواهم کرد

از بی چاره بودنهایم

از

از همان هایی که هرگز حتی فکرش را هم نکردی.

و بغض پنهان پشت لبخند

نگاه های پر از خشمی که پشت پلکم زندانی اش میکنم

تا شادی تو درد نگیرد

و تو تااازه به این فکر میکنی که من چرا با سکوتم، قصد آزار تو را کردم

خنده دار است.

گریه های دل من خنده دار است!

برای آسودگیه که این همه خستگی هایم را لای خاطرات و پشت افکار و در هزااار توی ذهنم می پوشانم؟


یکی از فامیلای زنداداش کوچیکه که خیلی هم خانوم مهربون و محترمیه به زنداداش گفته بود دلم میخواد به محمد ابراهیم همیشه بگم ابراهیم و من تنها کسی باشم که اینجوری صداش میزنه:)

زنداداش گفته بود اتفاقا عمه ی کوچیکشم(که من باشم) همینو میگه

 

برام قشنگ بود. که اندازه ی من خالص و زلال ابراهیم منو دوست داره.این حرفش نشونه ی بزرگیه دلشه:)


بوقول مریضهbroken heart

کاش یه دامپزشکی بود میومد خونه

آخه موندم اصا چطوری ببرمش شهر

با چی؟ چه ریختی؟

باید براش کالسکه بچه بگیرم:))))) جغجغه هاشم بزارم پیشش پاشونو ببندم در نرن:))))

جدی موندم اصا

 

تقصیر خودمه

به اون خانومه خندیدم جوجه شو آورده بود من الان باید قدمن دست در دست بوقول از خیابونا رد شیم ببرمش دکتر:))))

شاید گذاشتمش توی یه کیسه، و با تاکسی رفتمfrown


فک کنم عمده ی حس ناخوشایندم برای اینه که تو اعماق ذهنم فک میکنم تلاش فایده ای نداره

و در واقع گویی جا زدم! متاسفانه

چون قبلا خیلی تلاش کردم و موفق نشدم و سختی کشیدم و هیچکاری هم از دستم بر نمیاد خسته شدم!!!!!

 

شاید باید از اول هدفگذاری کنم

با توجه به نیازهای روزم

هدف های کوچیک و آروم اروم بزرگترشون میکنم تلاشمم بیشتر میشه به مرور

وقتی نتیجه بگیرم انگیزمم بیشتر میشه حتما

اینکه همیشه خودم به داد خودم میرسم با اینکه خیلی ناراحتم میکنه که انگار اصا نه همفکر دارم نه همدرد نه همدل نه دلسوز نهاما خوشحالم میکنه که اقلا خودم هوای خودمو دارمheart و این یه تواناییه


من عاشق کادو پیچ کردنم

این واقعا خوشحالم میکنه

اما باید وقت داشته باشم

از کار هول هولکی بدم میاد!

و وقتی هم هدیه میگیرم خیلی برام مهمه که رسمی و با بسته بندی تحویلش بگیرم

از چیزی که بذارن تو یه نایلون بهم بدن انقد بدم میاد که خودمو کنترل میکنم چیزی نگم

گاهی موفق میشم


میگم امام علی

عزیز

آقا

سرور

من نفهمیدم عیدیم چی بود؟

گفتم که شفاف!

من دیر میگیرم این مواردو

آقا هنوز نفهمیدم خب؟

فک نمیکنم عیدی ای در کار نبوده باشه

از شما بعیده

 

گفتم که شخصی! یه عیدیه شخصی میخوام خیلی خودخواهانه! چیزی جز شادیم از شادیه بقیه

یه اتفاق خوشحال کننده که برای من بیفته و مرکزیتش زندگیه خودم باشه

ای بابا گفتم که کوچیکم باشه قبوله

شما که قصد ندارید بگید صدام نمیرسیده؟

عیدیم چی بود؟


گاهی فک میکنم، اگه دور از جونم بلا به دور بلانسبت شما که میخونید، ازدواج کنم؛ تنها چیزی که عوض میشه محلِ گذرانِ اعصاب خوردیامهsad وگرنه قرار نیست این چرخه قطع بشه تا وقتی که خودم تمومش نکنم!cool

مسلما که اولش همه مقاومت میکنن

و من راه پر فراز و نشیبی پیش رو خواهم داشت

اما شدنیه

یا اقلا از یه زندگیه سطل ماستی خیلی بهتره! بی واکنش و بی مسئولیت!

اگه اجازه بدیم همیشه دیگران حق خودشون میدونن رو اعصابمون پیاده روی کن

 


نگاه خانوم آرزوهاشو پیدا کرده

یادش اومده چیا ذوق زدش میکردن

رفته دنبال رویاهاش اونا رو به دلش برگردونده و به دلش قول داده همه ی تلاششو برای برآورده شدنشون بکنه

حالش خیلی خوبه و تعریفی تر از همیشه هم شده:)

 

سرشار از حس خوشحالی و خوشبختی و امید هستم

یه سری از مشکلاتم کم شده یه سریشون بزرگتر شدن

اما خوشبختیای من بزرگتر شدن

 

من شاد و آروم و خوشبخت دارم به زندگیه معمولیم ادامه میدم معمولی ای که برای من فوق العاده ست. مدتی نخواهم بود مدتی که معلوم نیست چقدر باشه برای شما هم آرزو میکنم از زندگیتون لذت ببرید:)

از لطف و محبت همه تون ممنونم بابت چیزایی که بهم یاد دادینم ممنونم:)

دعاتون میکنم دعام کنید:)

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها